loading...
بنیاد نیکوکاری دست های مهربان
محمد رضا بازدید : 192 سه شنبه 04 آذر 1399 نظرات (0)

 

ایمپلنت دندان راهی برای مقابله با بی­دندانی

خوشبختانه امروزه، ایمپلنت دندان ترس روبه رو شدن با مشکلات بی­دندانی را بسیار آسان کرده است. از دست دادن یک یا چند دندان، مشکلی است که در طول زمان و به دلایل متعدد برای بسیاری از انسان­ها اتفاق می­افتد و عارضه­ای سخت و حتی غیرقابل تحمل است. مشکلی که تا چندی پیش برای حل آن باید از دندان­های مصنوعی استفاده می­شد. این دندان­ها به دلیل شکل ظاهری و مشکلات دیگری که داشتند، رضایت انسان­ها را به همراه نداشتند.

علم ایمپلنت دندان حاصل آخرین تحقیقات و تکنولوژی­های روز دنیا است. قرار دادن ایمپلنت دندان در فک، درمانی آسان به شمار می­آید که عارضه­ای به همراه ندارد. ایمپلنت کردن  دندان همان نقش دندان­های  اصلی و محکمی را برای انسان­ها تا پایان عمر بازی می­کند. از بین روش­های مختلف جایگزینی ریشه دندان، ایمپلنت دندان جایگزینی کامل و مناسبی محسوب می­شوند، چراکه هم ریشه و هم تاج دندان را شامل می­شوند.

ایمپلنت دندان چیست؟

ایمپلنت از نوعی پایه تیتانیومی سازگار با سلول­های بدن ساخته شده است. ایمپلنت­های دندانی جایگزینی مناسب و دائمی برای یک یا چند دندان از دست رفته محسوب می­شوند. پس از قراردادن ایمپلنت توسط دندانپزشک در داخل استخوان فک، با استخوان­سازی سلول­های استخوان­ساز در سطح ایمپلنت، استخوان فک به ایمپلنت جوش می­خورد. فرآیند جوش خوردن معمولاً سه  تا چهار ماه طول کشیده، سپس قسمت تاج و روکش دندان ساخته شده و بر روی پایه قرار می­گیرد.

از دست دادن یک یا چند دندان در چهره فرد بسیار تأثیر­گذار است و در روحیه و اعتماد به نفس افراد نیز مؤثر است. با استفاده از ایمپلنت­های دندانی می­توان علاوه بر بازیابی توانایی جویدن طبیعی، چهره طبیعی و زیبایی لبخند را نیز به فرد بازگرداند.

انواع ایمپلنت دندان از نظر علمی

مهارت دندانپزشک در درمان ایمپلنت امری بس مهم و ضروری است.

ایمپلنت داخل استخوان: این دسته معروف­ترین انواع ایمپلنت هستند که به صورت یک پیچ در داخل استخوان قرار میگیرند.

ایمپلنت ساب پریوستیال: که در مواردی که تحلیل شدید استخوان فک پایین صورت گرفته است، استفاده می­شود و به صورت سازه­ای است که روی فک پایین و زیر لثه قرار می­گیرد. و بعد ساختار پروتزی روی آن سوار می­شود.

ایمپلنت زایگوماتیک: در تحلیل استخوان­های شدید فک بالا یک ساختار فلزی به استخوان گونه­ای پیچ می­شود.

دو نوع ایمپلنت آخر امروزه با توجه به تکنیک­های متنوع پیوند استخوان برای بازسازی استخوان فک، چندان مورداستفاده نیست.

محمد رضا بازدید : 146 دوشنبه 05 آبان 1399 نظرات (0)

 

صبح روز چهارشنبه ششم آذر ۹۸ به غرب کشور رسیدیم تا برای کمک به کودکان بی‌سرپرست کرمانشاه اقدام کنیم؛ برای اجرای مراسم کلنگ‌زنیِ مدرسه‌ی روستای وینه‌بهاران.

پس از بازدید از دفتر شعبه کرمانشاه، به سمت وینه‌بهاران حرکت می‌کنیم. جایی که کودکان بی‌سرپرست و دیگران کودکان وینه‌بهاران چشم انتظار ساخته شدن مدرسه ای برای ادامه تحصیل هستند.

دقایقی بعد، از کرمانشاه خارج می‌شویم و به سمت جنوب این استان به راه می‌افتیم. هوای دشت جنوبی کرمانشاه به‌قدری پاک و شفاف است که ریه‌های دودگرفته‌ی ما به خس‌خس می‌افتد و چند دقیقه‌ای طول می‌کشد تا به این هوای تمیز و خنکِ پاییزی عادت کنیم.

پس از گذشتن از چند روستای کوچک و بزرگ، کم‌کم به دامنه‌های کوه «زردلان» می‌رسیم و به محلی نزدیک می‌شویم تا برنامه‌ی کمک به کودکان بی‌سرپرست کرمانشاه و دانش‌آموزان وینه‌بهاران را پیاده کنیم. هر چقدر که پیش می‌رویم آدم احساس می‌کند در حال بازگشت به گذشته است.

انگار وارد تونل زمان می‌شویم و به اعماق تاریخ پا می‌گذاریم. همه چیز اینجا باستانی و بکر است. از کوه‌ها و دره‌ها گرفته تا درختان قدیمی و مراتع بکر.

برای لحظاتی چشم می‌بندم و خود را در هزاران سال پیش تصور می‌کنم تا ببینم نیاکان این سرزمین در آن دوران چگونه زیسته‌اند؟ چگونه سخن گفته‌اند و آداب و فرهنگشان چگونه بوده است؟ تجربه‌ای زیبا و بی‌نظیر که هیچ‌گاه نداشته‌ام.

مسیر مارپیچِ جاده را از میان جنگل‌های بلوط طی می‌کنیم تا به روستایی در دامنه‌های زردلان می‌رسیم؛ یعنی وینه‌بهاران. روستایی که آن را با سه ویژگی می‌شناسند؛ زیبایی، مهمان‌نوازی، محرومیت. روستایی که مردمش پر از لبخند و رنج و کلمه‌اند.

روستایی که در خاک حاصلخیزش هر چیزی که بکارید ثمر می‌دهد اما دستِ سیاهِ محرومیت و بی‌توجهی، این گستره‌ی پر از نعمت را در حصاری از بی‌حاصلی اسیر کرده است.

حصاری که مردمانش را بدون آبِ شرب، جوانانش را بدون شغل، زنانش را بدون آسایش، کودکان بی‌سرپرست و دانش‌آموزانش را بدون مدرسه و درختانش را در هراسِ سوختن فرو برده است.  

با این همه ما اینجا هستیم. نمایندگانی که زیر درفش بنیاد دست‌های مهربان، از سوی حامیانی نیک‌اندیش مأموریت یافته‌ایم تا برای این روستا، امید و شادی به ارمغان بیاوریم. به همین خاطر است که وقتی وارد روستا می‌شویم اهالی به سمت ما می‌آیند.

آنها دیگر پرسنل شعبه کرمانشاه را می‌شناسند چراکه از ماه‌ها پیش به این روستا رفت‌وآمد داشته و پیگیر مشکلات این مردم بوده‌اند.

در مسجد روستا همه چیز آماده پذیرایی از مهمانان و مردم وینه است. کمی بعد از ما، پدر مکتب مهربانی، بنیان‌گذار بنیاد دست‌های مهربان دکتر شهرام فرجی به همراه دکتر زهرا یوسفی مدیرعامل دست‌های مهربان و تعدادی دیگر از مدیران بنیاد وارد روستا می‌شوند.

استقبال مردم در نوع خودش جالب توجه است؛ همه دوست داشتند دکتر فرجی و دکتر یوسفی را از نزدیک ببینید. کسانی که سال‌ها برای زنان سرپست خانوار و کودکان نیازمند، به خصوص کودکان بی‌سرپرست کرمانشاه زحمت کشیده‌اند.

 پس از دقایقی، فرماندار کرمانشاه به همراه چند مسئول دیگر نیز به این جمع پیوستند تا با اجرای سرود «ای ایران» توسط دانش‌آموزان روستای وینه‌بهاران، مراسم آغاز به کارِ احداث مدرسه دست‌های مهربان شروع شود.

سپس خانم دکتر زهرا یوسفی ضمن ابراز خوشحالی از حضور در مراسمی که منجر به کمک به کودکان بی‌سرپرست کرمانشاه می‌شود، اولین کلنگ را بر زمین وینه زد تا آغازگر ساخت مدرسه‌ای باشد که قرار است خاستگاه آینده‌ای درخشان برای کودکان این دیار گردد.

بعد از وی، دکتر شهرام فرجی نیز با اعلام خرسندی از حضور در وینه‌بهاران و ایجاد امکان برای کمک به کودکان بی‌سرپرست کرمانشاه و دانش‌آموزان وینه، کلنگ بعدی را بر زمین وینه زد.

پس از آن خانم دکتر رنجبر ریاست سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی کرمانشاه با تشکر از بنیاد نیکوکاری دست‌های مهربان، در جایگاه قرار گرفت و کلنگ دیگری بر خاک وینه زد.

سپس آقای رنجبر فرماندار کرمانشاه با بیان اینکه کرمانشاه مدیون دست‌های مهربان است نیز بر خاک وینه کلنگ زد.

بعد از مراسم کلنگ‌زنی روستای وینه‌بهاران شاهد یک سخنرانی تأثیرگذار توسط دکتر یوسفی و یک خبر غیرمنتظره توسط دکتر فرجی بود. جایی که مردم و کودکان وینه چشم در چشم فرماندار و دیگر مسئولین مشکلات خود را بیان کردند و پس از وعده‌های فرماندار، دکتر زهرا یوسفی برخاست و با سخنانی پر از احساس، بغض و اشک را مهمان زنانی کرد که سال‌هاست تشنه چنین محبت‌هایی هستند.

دکتر یوسفی در سخنان خود که با بغض همراه بود عنوان کرد که تحمل اینکه کودکان وینه‌بهاران و دیگر نقاط ایران از حقوق اولیه‌ی خود محروم هستند برای بنیاد دست‌های مهربان و شخص وی دشوار است و در راستای احقاق حقوق کودکان، هرگز دست از تلاش بر نخواهد داشت. سخنان دکتر یوسفی جمعیت حاضر را به‌شدت تحت تأثیر قرار داد به‌طوری‌که اشک از چشمان تعدادی از مادران وینه‌بهاران جاری شد.

صحبت‌های دهیار وینه هم قابل تأمل و تأثربرانگیز بود که از مشکلات متعدد این روستا می‌گفت و طوری مدیران بنیاد را خطاب قرار می‌داد که گویی، دست‌های مهربان آخرین امید وینه‌بهاران برای بهبود اوضاع است.

اما درست در پایان مراسم کلنگ‌زنی مدرسه‌ی دست‌های مهربان در وینه‌بهاران، دکتر شهرام فرجی به دهیار وینه و مردمی که اطراف وی حلقه زده بودند مژده داد که اقدامات بنیاد دست‌های مهربان در وینه به همین‌جا ختم نمی‌شود و برای ادامه حمایت از بچه‌های وینه باز هم برنامه‌ریزی خواهد شد.

مراسم ما هم‌زمان با آغاز صدای اذان ظهر به پایان رسید. در حالی که مشغول ترک روستا بودیم نگاهم به مدرسه قدیمی وینه‌بهاران افتاد که دو سال پیش بر اثر زلزله تخریب شد و پس از آن، کلاس‌های درس این مدرسه در انبار یک غسالخانه برگزار می‌شد تا اینکه بنیاد دست‌های مهربان متوجه موضوع شده و ابتدا با برپایی و تجهیز یک کانکس تحصیلی، کلاس درس دانش‌آموزان وینه را ساماندهی کرد که تا زمان احداث و آماده‌سازی مدرسه دست‌های مهربان در این روستا، به تحصیل خود ادامه دهند.

حالا اما نقطه‌ی شروع ساخت مدرسه‌ای نو و کامل است؛ مدرسه‌ای که آینده‌ی کودکان وینه را رقم خواهد زد.

 

محمد رضا بازدید : 167 شنبه 19 مهر 1399 نظرات (0)

 

زن جوان به همراه پسر کوچکش که برای دیگران فقط یک کودک بی سرپرست محسوب می‌شد هر روز صبح به مترو می‌رفت و شال‌هایی که تا دیروقت می‌بافت را به مسافران می‌فروخت.

پای حرف‌های زن که می‌نشستی و از سرگذشت آن کودک بی سرپرست که می پرسیدی آهی می‌کشید و می‌گفت: در خانواده‌ی ما ازدواج زودهنگام اجباری بود. فکر می‌کردند دختر در همان اوایل نوجوانی بزرگ شده است و آینده‌اش تنها در ازدواج است و بس.

زن جوان اگرچه پدر داشت اما درست مثل یک کودک بی سرپرست بزرگ شد. شب خواستگاری، پدرش فقط یک جمله گفت و آینده‌ای مبهم برایش رقم زد. در حالی که از پای بساط بلند شده بود و لبخند سرخوشانه‌ای به لب داشت به دخترش گفت: «برو وسایلت را جمع کن!» بعد به رفیق گرمابه و گلستانش اشاره کرد و ادامه داد: «با رحمت برو به خانه‌ی بخت». خانه‌ی بخت! چقدر طعنه‌آمیز!

با همین حرف پدر، زن رحمت شد! کسی که از پدرش هم معتادتر بود هم پیرتر. مدام یاد حرف مادرش می‌افتاد که می‌گفت: «کار زن تحمل کردن است». کار زن تحمل کردن است اما کار یک کودک بی‌سرپرست چیست؟ آیا کودک می‌تواند مثل یک زن، تحمل کردن را یاد بگیرد؟

یک سال بعد از ازدواج مادر شد؛ نام پسرش را امید گذاشت. با آمدنش انگار امید به قلب زن جوان برگشت. از همان روزهای اول تولد امید تصمیم گرفت تغییری ایجاد کند و نهایتاً رحمت را به‌خاطر امیدش ترک کرد. نمی‌خواست امید هم مثل پدرش بشود. خرت و پرت‌هایش را جمع کرد و به خانه‌ی پدر برگشت. پدر او را نپذیرفت اما با دیدن امید، دلش به رحم آمد. زن جوان فکرش را هم نمی کرد دران دل سوخته و سنگی، رحم و عاطفه‌ای مانده باشد اما اندکی عاطفه در قلب پدر مانده بود به همین دلیل توانستند آنجا بمانند.

زندگی زن جوان و امید به سختی می‌گذشت. نمی‌خواست امید هم مثل پدر و شوهرش بار بیاد؛ جمعه شب‌ها چند شال را نذر سلامتی‌اش می‌کرد؛ همیشه به امید می‌گفت: «دلم به این نذرها گرم است» و یک روز، خداوند مهربان نذرهایش را اجابت کرد؛ روزی که مادر امید با زنی مهربان آشنا شد. آن روز مادر امید زودتر از خواب بیدار شد و به مترو رفت. هوا گرگ و میش بود. در همان دقایق اولی که روی پله های ایستگاه بساطش را پهن کرد یک زن میانسال مهربان، با لباس اتو شده و عطر خوش کنارش نشست و تعدادی از شال‌ها را زیر و رو ‌کرد. از قیمت شال‌ها پرسید. چند شال برداشت و جویای احوال فروشنده شد.

مادر امید که گویی کسی را یافته بود تا درد دلش را بشنود سفره‌ی دلش را برای او باز کرد. انگار مدتها او را می‌شناخت. انگار به او اعتماد داشت. مشکلاتش را برای زن مهربان شرح داد اما توقع کمک نداشت. او فقط یک گوش شنوا می‌خواست. با این حال زن مهربان پس از شنیدن حرف‌های مادر امید یک شماره تلفن به او داد و گفت امروز عصر به من زنگ بزن. زن مهربان گفت: «برای شرکتمان کسی را می خواهیم که مورد اعتماد باشد. بارها تو را در این خط دیده‌ام. می‌خواهم به شرکت معرفی‌ات کنم؛ هم برای شرکت ما خوب است هم برای تو که می‌توانی کمی به زندگیت سر و سامان دهی».

مادر امید بلافاصله و با خوشحالی پیشنهاد زن را پذیرفت. گویا نذرهایش جواب داده بود.

روز بعد به شرکت رفت و همان روز به عنوان نیروی خدمات استخدام شد. حالا امید به مدرسه می‌رفت و دیگر نیاز نبود با مادرش دستفروشی کند. نذر آنها برآورده شد اما نذر امید برای همیشه پا برجا ماند. هر پنجشنبه پول چند شال را به چند خانواده نیازمند می‌داد. او با این کار، مهربانی را دست به دست می‌کرد تا امید مادرها همیشه پابرجا بماند.

محمد رضا بازدید : 56 چهارشنبه 02 مهر 1399 نظرات (0)

پایان پویش مداد نارنجی

با نزدیک شدن به بازگشایی مدرسه‌ها و آغاز سال تحصیلی جدید، مؤسسات و مراکز خیریه تمام تلاششان را می‌کنند؛ تا کودکی به خاطر فقر و کمبود لوازم مدرسه، از تحصیل و مدرسه جا نماند و شرایط کودکان را از طریق راه‌اندازی کمپین‌هایی همانند پویش مداد نارنجی برای تأمین لوازم‌التحریر و کمک به خانواده‌های نیازمند، فراهم می‌کنند.

بنیاد نیکوکاری دست‌های مهربان، شهریورماه هر سال پویشی را تحت عنوان «پویش مداد نارنجی» برگزار می‌کند و هدف این پویش، تهیه لوازم‌التحریر کودکان نیازمند و تأمین کمک‌هزینه‌های تحصیلی برای خانواده‌های بی‌سرپرست است. بنیاد خیریه دست‌های مهربان، با برپایی سه دوره پویش مداد نارنجی در سال‌های ۹۶، ۹۷ و ۹۸ تاکنون بالغ‌بر ۳۰ هزار پک تحصیلی را به دانش‌آموزان نیازمند اهدا کرده است. البته قابل‌توجه است که کمک‌های تحصیلی و آموزشی بنیاد دست‌های مهربان، در مدت ۱۴ سال فعالیت خود برقرار بوده؛ ولی از سال ۹۶ این فعالیت به‌صورت کمپین حمایتی و به‌صورت نظام‌مند با نام پویش مداد نارنجی برگزار شده تا از این طریق بسته‌های تحصیلی مورد‌نیاز این کودکان را تأمین کند.

امسال هم چهارمین دور این پویش با هدف ساختن آینده‌ی دانش‌آموزان نیازمند، از اول شهریور آغاز شد و تا پایان همین ماه ادامه داشت که طی این مدت با حمایت خوب مردم مهربان و نیک‌اندیش ایران بالغ‌بر ۱۰ هزار بسته تحصیلی شامل لوازم‌التحریر، کیف و کوله و کفش و… تأمین و به کودکان بی‌سرپرست و نیازمند اهدا شد.

پویش مداد نارنجی، یک پویش بسیار گسترده در سطح کشور است که همه‌ساله با هدف حمایت از تحصیل دانش‌آموزان نیازمند برگزار می‌شود. این پویش حمایتی –  تحصیلی تاکنون در شهرهایی از قبیل: تهران، تبریز، یزد، سیستان و بلوچستان، شیراز، اصفهان، ساری، البرز، خوزستان، گچساران، مراغه و ده‌ها شهر و روستای محروم دیگر برگزار شده است.

سال‌های گذشته بسته‌های تحصیلی در مناطقی از این قبیل توزیع شد: نصیرآباد و قلعه‌نو (تهران)، حصار و اسلام‌آباد (البرز)، وینه‌بهاران، گورگاوان، دارشیرخان، شینه، سلاطین، باولین، دورآباد، پشت گله، کماسی و چشمه سفید (کرمانشاه)، معمولان و روستاهای افرینه، چم حیدر، چم جولاب و چم امام‌حسن (لرستان)، بید زرد و جمال‌آباد (شیراز)، مناطق محرومی از مازندران، گیلان، سیستان و بلوچستان، ارومیه، قم، البرز، اصفهان، تبریز و مراغه، یزد، گچساران، فریدن و چندین روستای دیگر.

قابل توجه است که بنیاد نیکوکاری دست‌های مهربان تاکنون سرپرستی بیش از ۳۲۰۰ خانواده از ایتام و زنان سرپرست خانواده را بر عهده گرفته است؛ ارائه خدمات آموزشی و کمک‌آموزشی، پرداخت هزینه‌های تحصیل و دوره‌های آموزشی و تقویت تحصیلی و فراهم نمودن ملزومات تحصیل از فعالیت‌های این روزهای بنیاد است. شعبه‌های تهران، کرج، اصفهان، ساری، مراغه، تبریز، شیراز، قم، یزد، کرمانشاه، رشت و ارومیه هم‌زمان در پویش مداد نارنجی همکاری داشتند و بسته‌های حمایتی تأمین‌شده را به دو گروه دانش‌آموزانِ مددجوی بنیاد و دانش‌آموزان مناطق محروم اهدا کردند.

 

در پایان ضمن تشکر و قدردانی از شما هم‌وطنان سخاوتمند، آرزومندیم تمام کودکان این سرزمین بتوانند در کلاس درس حاضر شده و هیچ کودکی به دلیل فقر و محرومیت، از تحصیل و محیط شاد مدرسه باز نماند.

#بنیاد_نیکوکاری_دستهای_مهربان

محمد رضا بازدید : 45 دوشنبه 31 شهریور 1399 نظرات (0)

گزارشی از توزیع لوازم‌التحریر در مناطق محروم

با شروع سال تحصیلی جدید، مثل هر سال تصمیم بنیاد بر آن شد که لوازم‌التحریر جمع شده از طرف حامیان به دست کودکان مناطق محروم رسانده شود تا کودکان بتوانند با داشتن کیف و لوازم التحریر به مدرسه بروند. خوشحال کردن کودکان، آن هم برای رفتن به مدرسه و برداشتن سنگی از جلوی پای دانش آموزان نیازمند برای قدم گذاشتن در راه تحصیل و رقم زدن آینده درخشان برای آنها، پویش بسیار زیبایی است که هر ساله در بنیاد نیکوکاری دست‌‌های مهربان اتفاق می افتد.

حال که قرار بود حضوری بروم و با بچه‌های مناطق محروم از نزدیک دیدار کنم شور و شوقی در دلم موج می‌زد. تقریباً ساعت ۱۱ و نیم بود که با خودروهای حامل بسته‌های تحصیلی به سمت مناطق محروم سمت اسلامشهر، که قبلاً سازمان برای اهدای سبد کالا به آن‌ منطقه رفته بود حرکت کردیم. حس و حال عجیبی بود هر چه به حومه شهر نزدیک می‌شدیم آسمان شهر وسیع‌تر می‌شد؛ وسعتی به اندازه دست‌های خالی مردمانش، خبری از آسمان خراش‌ها نبود. پهنای بزرگراه گویی بیشتر از حالت عادی بود شاید چون چشمانمان به شلوغی عادت داشت.

دیوار خانه‌ها مانند دستان صاحبانشان کوتاه بود و از پاره‌آهن و تخته چوب‌هایی ساخته شده بودند که نشان دهنده شغل صاحبانشان بود. تابلوهای بسیاری با عنوان «ضایعات شما را خریداریم» به چشم می‌خورد. کیسه‌های بزرگی که در سطح شهر بر دوش خم شده افرادی می‌دیدم که سر در سطل‌های زباله داشتند؛ این کیسه‌ها در جلوی همه خانه‌ها وجود داشت و این مسئله نشان می‌داد شغل اصلی مردمان آسمان وسیع، به دوش کشیدن زباله‌های اهالی برج نشین بود.

به درون جاده خاکی پیچیدیم؛ چند پسر بچه دفتر به دست، کنار خیابان به حالت انتظار ایستاده بودند. همه پیاده شدیم تا محصلان نیازمند را بیابیم و مانع ترک تحصیلشان شویم آن هم از سر نداشتن کیف و لوازم‌التحریر. با پیاده شدن ما، کودکان گویا حس کرده بودند افراد غریبه ولی آشنای دورشان آمده‌اند همه از خانه‌ها بیرون آمدند به طرف ماشین‌های سازمان می‌دویدند تعدادشان زیاد بود انگار می‌دانستند قصدمان توزیع کیف است چهره‌های شیرینی داشتند دخترانشان روی انگشتانشان حنا زده بودند و صورتشان را با روسری‌های رنگارنگ پوشانده بودند. لباس‌های بلندی تنشان بود که با وجود وصله‌های زیاد باز هم زیبا به نظر می‌رسیدند در همان بدو ورود تا به خودم آمدم مائده با من دوست شده بود و اصرار داشت تا روزی به خانه‌شان بروم و او به کف دستانم حنا بزند. سعی کردم با چندتایی از بچه‌ها گپ کوتاهی داشته باشم دنیاشان اینقدر ساده و بی آلایش بود که نیاز به تلاش نداشتم تا وارد ذهن‌های کوچکشان شوم. ناهیده دختر زیبایی بود می‌گفت پارسال باید به مدرسه می‌رفته ولی نتوانسته بود برود؛ ولی امسال ثبت‌نام کرده و کلاس اول است، یکشنبه‌ها باید به مدرسه برود با دست خواهرش را نشانم داد؛ می‌گفت چشمانش آبی است شبیه پدرم، آرزویش دکتر شدن بود چون مادرش همان زنی که روسری زرد به سر داشت و با اشاره گفته بود که جلو خانه‌شان نشسته، مریض است در حرف هایش چندباری گفت، اینجا دکتر رفتن سخت است ولی من دکتر اینجا می‌شوم. نرگس اما می‌گفت؛ آرزویش کار کردن است نمی‌خواست مثل خواهرش ازدواج کند، می‌گفت بدون اینکه پدرم بداند مدرسه ثبت‌نام کردم می‌خواست به دور از چشم پدرش و پنهانی به مدرسه برود با ذوق زیادی می‌گفت به معلم گفته‌ام که پدرم نمی‌گذارد، خانم معلم گفته برای تو اشکال ندارد؛ پس تصمیم گرفته بود بعضی روزها برود گاهی که پدر هست نرود. می‌گفتند مدرسه‌شان دور است به جایی اشاره داشتند به نام احمد آباد که باید با اتوبوس می‌رفتند. تعدادی از کیف‌ها و لوازم‌التحریر‌هایی که دسته بندی شده بودند در بین بچه ها توزیع شد و قرار شد دفعه بعد هم بیایم و به بچه ها سر بزنم و این‌بار بیشتر بمانم کودکان خوشحال به سمت خانه‌ها می‌دویدند و دستانشان را به نشانه خداحافظی برای ما تکان می‌دادند. کارمان اینجا تمام شده بود سوار ماشین‌ها شدیم تا به نصیرآباد برویم و در بین  کودکان آن منطقه نیز تعدادی لوازم مدرسه توزیع کنیم.

نزدیک به ساعت یک، به سمت منطقه نصیرآباد راهی شدیم. گرمای هوا کلافه کننده بود ولی در تصمیم ما برای رساندن کمک‌های حامیان و توزیع لوازم التحریر به کودکان نصیرآباد تغییری ایجاد نمی‌کرد.

وارد مزرعه‌ای کوچک پر از ذرت شدیم. مردی که نگهبان آنجا بود با بچه‌های بنیاد آشنایی دیرینه داشت. بچه‌های روستاهای اطراف دسته دسته وارد مزرعه می‌شدند. آمده بودند تا کیف‌هایشان را بگیرند و مدرسه رفتن را با لوازم جدید آغاز کنند. در آن‌جا با نیلوفر و شکوفه هم‌صحبت شدم. پسرها بازیگوش بودند حوصله حرف زدن نداشتند ولی دخترها صبور و محکم بودند. نیلوفر خیلی باهوش و خوش‌صحبت بود. می‌گفت صبح برای مدرسه رفتن خیلی ذوق داشته، آنقدر عجله کرده که زمین خورده بود و دستانش را نشانم می‌داد که خراش برداشته بود. با برادر دو ساله‌اش آمده بود؛ با اطمینان می‌گفت معلم می‌شود؛ در آن فضای محروم اعتماد به نفسش را ستایش می‌کردم؛ شکوفه اما سنش زیاد بود. از دست پدرش شکایت داشت‌؛ خیلی مدرسه را دوست داشت. از برقی که هنگام صحبت از درس و مدرسه در چشمان درشتش بود می‌شد به علاقه‌اش پی برد ولی به گفته خودش پدرش به او زور می‌گفت. سنش به ۱۵ سال می‌رسید. قرار شد اسمش برای حمایت از طرف بنیاد نوشته شود. ملیحه دخترک دیگری بود که بازیگوشی و آرزوهای بلند پروازانه‌ی ذهن کوچکش، از حرف زدن و تمام حرکاتش معلوم بود؛ توجهم را به خودش جلب کرد با لبخندی نگاهش کردم. با صدای رسا شروع به صحبت کرد. می‌گفت همیشه در سرش داستان‌هایی را به هم پیوند می‌دهد. گوشواره‌هایش را به من نشان می‌داد. نظرم را پرسید و به گفته خودش گوشواره آویزان با نگین الماس به او بیشتر می‌آید و از کلاس صبح که ریاضی بود، تعریف می‌کرد داستان را دوست داشت با خودش کلی کلنجار رفت و بعد از اصرارهای من بالاخره حرفش را به زبان آورد؛ گمان کرده بود شاید در کیف‌ها کتاب داستان است به او گفتم کتاب داستان نیست ولی قول دادم اگر دفعه بعدی وجود داشت برایش رمان بیاورم. کیف‌ها یکی یکی در بین بچه‌ها توزیع شد؛ صدای خنده‌هاشان بلندتر به گوش می‌رسید؛ کودکان کیف‌ها را به هم نشان می‌دادند و در عالم کودکی از داشتن وسیله‌های جدیدشان ذوق می‌کردند.

 

در همان یکی دو ساعت که با بچه‌ها بودم؛ رابطه عمیقی بینمان شکل گرفته بود. نیلوفر اصرار داشت که باز هم بیاییم و بیشتر بمانیم ملیحه که می‌گفت دفعه بعد کتاب داستان که آوردی را برایم بخوان با وعده این‌که تمام تلاشم را می‌کنم که دوباره چهره زیبایشان را دیدار کنم با همه‌شان خداحافظی کردم همه کوله به دوش و ذوق در چشمانشان به سمت خانه راهی شده بودند. صحنه زیبایی بود چشمانم را بستم تا آن تصویر زیبای کودکان نصیر آباد در ذهنم ابدی شود اتومبیل‌ها به سمت بنیاد حرکت کردند حس و حال غریب و زیبایی بود با کمک حامیان بخشنده، آرزوی رفتن کودکان نیازمند به مدرسه برای آموزش دیدن و پرورش یافتن به حقیقت پیوسته بود و صدای خنده‌هاشان امروز بهترین موسیقی بود که می‌شد به آن گوش سپرد.

#بنیاد_نیکوکاری_دستهای_مهربان

محمد رضا بازدید : 52 یکشنبه 30 شهریور 1399 نظرات (0)

نگاهی کوتاه بر حواشی آموزش غیر‌حضوری

در خبرها شنیده‌ایم که مانی هاشمی نوجوان ۱۴ ساله اهل روستای شمشیر از توابع پاوه چند روز پیش در حین کولبری دچار حادثه شد. این نوجوان برای تهیه گوشی هوشمند مدتی است که به کمک مادر رفته تا از پس هزینه بالای گوشی هوشمند برآید. مانی می خواست با کولبری برای خود و خواهرش گوشی هوشمند بخرد. آن ساعتی که مانی برای کولبری استرس دارد، همسن‌ و سال‌های او در خواب و استراحت هستند.

مادر و فرزند کوله‌های بار را به پشت می‌گرفتند و آنها را از مرز می‌گذراندند، ولی در آخرین سفر، مانی دچار حادثه شد. مادر مانی می‌گوید: «مانی از دو سال پیش یعنی از سن ۱۲سالگی من را همراهی می‌کرد. این‌بار به پسرم گفتم که مدرسه‌ها شروع شده و همراهم نیاید، اما مانی قبول نکرد. مانی و خواهرش برای گذران سال تحصیلی باید از «برنامه شاد» استفاده می‌کردند و گوشی هوشمند نداشتند. من هم توان مالی خرید گوشی نداشتم. به همین دلیل، مانی گفت همراهم می‌آید و کار می‌کند تا بتواند برای خودش گوشی هوشمند بخرد. او با بیان اینکه من هر روز برای کولبری به آن‌طرف مرز می‌روم، عنوان می‌کند: «چاره‌ای جز کولبری ندارم. مستأجر هستم، علاوه بر پول اجاره‌خانه سایر هزینه‌های زندگی و بازپرداخت اقساط وامی که به دلیل زلزله گرفتم هم، هست، به همین دلیل مانی با من همراهی می‌کند. به همه بگویید کولبری شغل نیست، درد و عذاب و رنج است.»

با شیوع ویروس کرونا، زندگی همه مردم جهان با محدودیت‌هایی مواجه شد. این ویروس همه‌گیر روی همه ابعاد زندگی مردم جهان تأثیر گذاشته است. یکی از حوزه هایی که باید به آن توجه بسیاری شود؛ کودکان هستند و مدارس از حساس‌ترین مکان هایی است که باید برای بازگشایی آنها برنامه‌ای دقیق و منظم تعریف شود تا کودکان در کمال سلامتی و آرامش به تحصیل بپردازند. با شروع سال تحصیلی تصمیم بر آن شد که آموزش در مدارس به صورت حضوری و غیر حضوری دنبال شود. در پی این تصمیم، بسیاری از کودکان شرایط لازم جهت آموزش غیر حضوری را ندارند، کودکانی چون مانی هاشمی، که برای تهیه گوشی هوشمند به کار روی آورده‌اند و جان خود را به خطر انداخته تا بتوانند در کلاس‌های مجازی حاضر و به تحصیل خود ادامه دهند.

صدها کودک مانند مانی هستند که به دلیل مسائل مالی نمی‌توانند از برنامه شاد و گوشی‌های همراه برای درس خواندن استفاده کنند. موضوعی که مطرح می‌شود این است؛ زمانی که دولتمردان برای تحصیل و مدرسه رفتن کودکان برنامه‌ریزی می‌کنند؛ آیا پاسخگوی مشکلات مالی و اتفاق‌هایی چون حادثه سقوط مانی هستند؟!

#بنیاد_نیکوکاری_دستهای_مهربان

محمد رضا بازدید : 54 یکشنبه 30 شهریور 1399 نظرات (0)

 فال گلناز

دخترک کنار ورودی مترو نشسته بود و چسب زخم و فال حافظ می‌فروخت. سعی می کرد خود را در سایه علامت متروی دروازه دولت جای دهد. نزدیکش شدم. هر روز او را می دیدم که همینجا نشسته بود. باهم رفیق شده بودیم. گاهی از خستگی زیاد سرش را به دیوار تکیه می داد و چشمانش را می بست. به خاطر نزدیک بودن به مهر ماه برایم سوال شد که مدرسه‌اش چه می‌شود؟! باید از زمان کاریش سر در می آوردم. به هر روز دیدنش و لبخندهایی که بینمان رد و بدل می شد عادت کرده بودم. نزدیک‌تر رفتم؛ کنارش نشستم و سرم را به دیوار تکیه دادم. شبیه زمان‌هایی که خودش این کار را می‌کند. نگاهم کرد؛ گفت: «خاله امروز انگار مثل من خسته‌ای». به چشمان زیبایش نگاه کردم، لبخند زدم؛ گفتم:«از کجا فهمیدی؟» گفت:«من وقتی خیلی خسته می شوم به دیوار تکیه می دهم و چشمم را برای مدتی می بندم و … » بقیه حرفش را خورد. گفتم: «حرفت را تمام کن. چشمانت را می بندی و… » با ذوق و شوق کودکانه اش ادامه داد:«بعد خودم را با لباس نو، در مدرسه بین دوستانم تصور می کنم، که با هم شعر می خوانیم»… سپس به گوشه ای زل زد و زیر لب شعری کودکانه را زمزمه کرد.

زمان را مناسب دیدم و پرسیدم:«برای مدرسه حاضر شده‌ای؟ وسیله خریده‌ای؟ کیف، کتاب، روپوش»

نگاهش غمگین‌تر شد. گفت :«امسال به مدرسه نمی روم؛ مادرم گفته خواندن و نوشتن برایم کافیست؛ باید کار کنم تا پول داشته باشیم ؛ برای مدرسه پول نداریم. ولی من….» باز هم حرفش را خورد. گفتم :«خودت دوست داری بروی؟» سرش را به نشانه تایید تکان داد. نگاهش کردم و گفتم:«تو به مدرسه می‌روی قول می دهم.»

باید کاری می‌کردم. نمی توانستم دست روی دست بگذارم و شاهد ترک تحصیل گلناز باشم. نباید اجازه می‌دادم فال زندگی گلناز سرنوشت تلخی را برای او رقم بزند. باید کاری می‌کردم که رویاهای گلناز به حقیقت بپیوندد؛ رویاهایی که هر بچه باید آنها را با لبخند و امید تصور کند و با انگیزه و اشتیاق دنبالشان برود. باید هرچقدر در توانم بود برای رسیدن گلناز به آرزویش که فقط و فقط رفتن به مدرسه بود کمک می‌کردم. یادم افتاد که یکی از دوستانم در یک بنیاد خیریه کار می‌کند و می‌دانستم هر سال به دانش آموزان نیازمند، کمک‌هزینه‌ و لوازم مدرسه می‌رسانند؛ از خوشحالی سر از پا نمی‌شناختم. فردای همان روز گلناز را به دوستم معرفی کردم تا امید را به او  هدیه کنم. تا او هم مثل بچه‌های دیگر، با همان لبخند شیرین و صدای زیبا، با همکلاسی‌هایش شعر بخواند و آینده‌ی خود را بسازد.

 

#بنیاد_نیکوکاری_دستهای_مهربان

نویسنده: عاطفه قِلیایی


محمد رضا بازدید : 57 شنبه 22 شهریور 1399 نظرات (0)

کودکان بی سرپرست نیازهای ویژه‌تری دارند

 یکی از موضوعاتی که باید بسیار به آن توجه شود و برای جامعه ما بسیار مهم است کودکان بی سرپرست و بدسرپرست هستند که به دلایل گوناگون و تحت شرایط خاصی یا خانواده خود را از دست می‌دهند یا افرادی سرپرستی‌شان را بر عهده دارند که صلاحیت و توانایی لازم جهت برآورده کردن نیاز این کودکان را ندارند.

 

کودک بی‌سرپرست یا بدسرپرست کیست؟

 کودکانی هستند، که به دلایل متعدد به صورت دائم یا موقت از حمایت خانواده خود محروم هستند و شرایط زندگی در خانه و کنار خانواده را ندارند. معمولا این کودکان در مراکز خیریه‌ای که حامی کودکان بی سرپرست یا بدسرپرست می‌باشد زندگی می‌کنند و این مراکز با دریافت کمک‌هزینه‌های مختلف تحصیلی، معیشتی، درمانی و…تلاش می‌کنند که کمبودهای این کودکان را جبران کنند.

 

شرایط محیطی برای زندگی کودکان بی‌سرپرست

این کودکان علاوه بر نیاز به یک سرپناه امن جهت زندگی و خوابی آرام که مراکز خیریه آن را در الویت قرار می دهند؛ نیازهای روحی و روانی بسیاری دارند که باید مد‌نظر این مراکز قرار گیرد، از همین رو می‌توان گفت، برای کمک‌رسانی به کودکان بی‌سرپرست شاخص‌های متعددی تعیین شده است که داشتن سرپناه تنها یکی از آنها است. در ادامه اشاره کوتاهی به سایر نیازهای مهم این کودکان شده است.

 

نیازهای مالی

کودکان بی‌سرپرست مانند سایر کودکان نیازهای مادی بسیاری دارند. نیازهایی چون نیاز به خوراک، پوشاک، هزینه تحصیل، هزینه تفریح و… . مراکز خیریه با دریافت کمک هزینه‌هایی از سوی حامیان در سبب برآورده کردن این هزینه‌ها می باشند..

 

نیازهای عاطفی

از مهم‌ترین نیازهای کودکان بی‌سرپرست، نیاز عاطفی است. کودکانی از نعمت حضور در کانون خانواده محروم هستند، با کمبودهای عاطفی بسیاری رو‌ به‌ رو شده و مشکلات بسیاری را تجربه می‌کنند. از همین رو خیرین می‌توانند برای جبران این کمبودها اقدامات موثر بسیاری انجام دهند و با حضور در مراکز خیریه حامی کودکان بی سرپرست ، ساعاتی را در کنار این کودکان بگذرانند و شرایط روحی‌شان را بهبود بخشند.

 

نیاز به برآورده شدن آرزوها

کودکان بی‌سرپرست عموماً با حداقل هزینه‌ها زندگی می‌کنند و از داشتن بسیاری از آرزوها محروم هستند. تصور کنید کودکی را که همواره آرزوی داشتن یک اسباب بازی را دارد اما به دلیل شرایط ویژه و مشکلات مالی مراکز حامی ایتام، از دسترسی به آن محروم است.

یکی از اقدامات بسیار مهم که افراد حامی ایتام و کودکان بی‌سرپرست می‌توانند انجام دهند پرداخت کمک هزینه‌هایی به این مراکز می‌باشد تا این مراکز با توجه به شناختی که از کودکان دارند؛ آرزوهای هرچند کوچک این کودکان را برآورده سازند.

 

#بنیاد_نیکوکاری_دستهای_مهربان

محمد رضا بازدید : 48 شنبه 22 شهریور 1399 نظرات (0)

کدام‌یک  مناسب تحصیل کودکان نیازمند هستند؟

هر سال با نزدیک شدن به ماه مهر و آغاز سال تحصیلی، شور و شوق وصف‌ناپذیری دانش‌آموزان، معلمان و والدین را فرا می‌گیرد و خانواده‌ها از یک ماه قبل بازگشایی مدارس در پی تدارک برای تحصیل فرزندان خود به فکر تهیه لوازم تحصیل فرزندانشان هستند، مغازه‌های نوشت‌افزار و پوشاک، کیف و کفش رونقی می‌گیرد و بوی ماه مدرسه به مشام می‌رسد.

اما امسال کرونا، این مهمان ناخوانده که چند ماهی است به قول معروف کنگر خورده و لنگر انداخته است، تمام برنامه‌ها را به هم زد و استرس ناشی از ترس از این ویروس به خانواده‌ها اجازه نداد مثل سال‌های قبل به فکر خرید لوازم مدرسه باشند و بر عکس بجای شور و اشتیاق بازگشایی مدارس، نگران به خطر افتادن سلامت فرزندانشان هستند. بسیاری از خانواده‌ها به‌ویژه آنانی که دارای دانش‌‌آموز پیش‌دبستانی و یا ابتدایی هستند بر سر دوراهی رفتن یا نرفتن فرزندشان به مدرسه قرار گرفته‌اند. حال که با تصمیم وزارت آموزش و پرورش قرار است زمان بازگشایی تقریباً دو هفته زودتر از هر سال باشد، استرس و نگرانی خانواده‌ها نیز بیشتر شده است. در این میان خانواده‌هایی هستند که به فکر یک سال عقب افتادن فرزندانشان از درس و مدرسه افتاده و می‌گویند، نمی‌توانیم در این شرایط با جان فرزندان‌مان بازی کنیم و چه بهتر امسال اصلاً درس نخوانند و به مدرسه نروند.

 

بلاتکلیفی ۱۵ میلیون دانش آموز ایرانی

شش ماه برنامه‌ریزی وزارتخانه آموزش و پرورش در رابطه با زمان و چگونگی بازگشایی مدارس حاصلش شده است؛ بلاتکلیفی مطلق ۱۵ میلیون دانش‌آموز ایرانی. تعدد تصمیم‌ها از سوی مسئولین این وزارتخانه آن‌قدر زیاد است؛ که حتی در فاصله چند ساعت، گفته‌های خود آنها هم تغییر می‌کند. رئیس مرکز هماهنگی حوزه وزارتی آموزش و پرورش، اعلام کرد خانواده‌ها برای کسب تکلیف با مدارس تماس بگیرند و چند ساعت بعد از آن، وزیر آموزش و پرورش آن را تکذیب کرد و کلاس‌های حضوری را در تمام مناطق قطعی دانست. شش ماه برنامه‌ریزی برای تهیه شیوه‌نامه حضور دانش آموزان در مناطق زرد، سفید و قرمز، تهیه نرم‌افزار برای آموزش مجازی، برگزاری کلاس‌های توجیهی برای معلمان و آماده‌سازی بسترهای مناسب رعایت پروتکل‌های بهداشتی در مدارس، همه و همه درست دو روز پیش از بازگشایی مدارس با ابلاغ یک بخشنامه لغو شده است.

محسن حاجی میرزایی، وزیر آموزش و پرورش عنوان کرد:«آموزش و پرورش، در چهارچوب اعلام شده ستاد ملی مبارزه با کرونا در خصوص بازگشایی مدارس پیش می‌رود و تابع آنها است؛ از این رو در حوزه سلامت کوچکترین عدولی نخواهیم داشت.»
وی افزود: همچنین آموزش و پرورش نگران بود تصمیم اشتباهی گرفته نشود که سلامت دانش آموزان را به خطر بیندازد؛ به همین دلیل نتیجه بر آن شد که به تصمیمات وزارت بهداشت و درمان، اعتماد کنیم.

«محسن حاجی میرزایی» جمعه شب در شبکه یک سیما در پاسخ به این پرسش که «آیا بچه‌های شما و سایر وزرا به مدرسه می‌روند یا معلم به خانه‌شان می‌آیند؟»، افزود: فکر می‌کنم حداقل دیانت اقتضا می‌کند، اگر برای بچه‌های خودمان تصمیم می‌گیریم، همین باشد؛ بچه‌های مردم با بچه‌های خودم فرقی ندارند.

حاجی میرزایی افزود: با بازگشایی مدارس امسال ۱۵ میلیون دانش آموز در سراسر کشور با نظارت دقیق همکاران ما مشغول به تحصیل می‌شوند و همه ما نیز در تأمین سلامتی دانش‌آموزان در مدارس مسئول هستیم. وزیر آموزش و پرورش افزود: اگر در خانواده‌ها فردی مبتلا به کرونا باشد یا دانش‌آموزی کوچک‌ترین علائمی از سرمایه خوردگی داشته باشد نباید در مدرسه حاضر شود.

وزارت آموزش‌ و پرورش تقریباً از نیمه‌های تابستان با توجه به ادامه‌دار بودن شیوع ویروس کرونا در کشور شیوه‌نامه‌هایی را برای بازگشایی مدارس به ادارات کل استان‌ها ابلاغ کرده است.

اولین تناقض در تصمیم تازه وزارت آموزش و پرورش مبنی بر آموزش حضوری دانش‌آموزان نسبت به شیوه‌نامه منتشر شده توسط خود این وزارتخانه به چشم می‌آید. در این شیوه‌نامه اعلام شده بود آموزش محصلان در مناطق قرمز به طور کاملاً غیرحضوری، در مناطق زرد به صورت نیمه حضوری و در مناطق سفید حضوری و عادی خواهد بود. اما در آخرین اظهارات مطرح شده از سوی مسئولین بر حضور دانش‌آموزان در تمام مدارس برای  ۱۵ شهریور ماه تأکید می‌شود. هر چند وزارت آموزش و پرورش از خانواده‌هایی که در مناطق زرد و قرمز هستند خواسته در این چند روز با مدرسه فرزندانشان در تماس باشند و از آنها برای حضور دانش‌آموزان کسب اطلاع کنند.اما آموزش و پرورش در حال حاضر با توجه به تصمیم ستاد ملی مبارزه با کرونا، قاعده اصلی را بر آموزش حضوری دانش‌آموزان قرار داده و در این خصوص به منظور حفظ سلامت دانش آموزان و همچنین رعایت پروتکل‌های بهداشتی دستورالعملی با ۱۲ بند را به مدارس ابلاغ کرده است.

در این بخشنامه آمده است: پیرو دستورالعمل مراقبت و کنترل بیماری کرونا در مدارس، سال تحصیلی جدید برای کلیه دوره‌ها و پایه‌ها اعم از دولتی و غیردولتی از ۱۵ شهریور ماه به صورت حضوری آغاز و کلیه مدارس باز و کلاس‌ها در کلیه پایه‌های تحصیلی دایر خواهند بود.

بند‌ دوم این بخشنامه‌، باز بودن مدرسه و ارائه آموزش‌های حضوری به دانش‌آموزان را اصل مهمی در تربیت اعلام کرده و اولویت را با کلاس‌های حضوری دانسته است.

در پایان این بخشنامه تأکید شده است که آموزش و توجیه والدین به منظور رعایت برخی موارد مورد‌ توجه است که در این راستا تهیه روزانه ماسک و ملزومات بهداشتی برای فرزندان و آموزش مستمر نحوه شستشوی دست و صورت را عنوان کرده است.

عباس آقازاده، رئیس مجمع عمومی سازمان نظام پزشکی با این اقدام مخالفت کرده و در نامه‌ای به ستاد ملی مبارزه با کرونا نوشته است: «از مسئولین ستاد ملی مبارزه با کرونا، جداً تقاضا می‌کنیم ضمن اعمال قاطعیت در اجرای دستورات بهداشتی و پروتکل‌های ملی مبارزه با کرونا، از احتمال بازگشایی حضوری مدارس در همه مقاطع تحصیلی و در تمام استان‌ها و مناطق کشور، اکیداً جلوگیری فرمایند.» آقازاده بازگشایی حضوری مدارس را «به خطر انداختن جان میلیون‌ها دانش‌آموز و آموزگار و خانواده‌های آنها» و همچنین «دخالت در کارشناسی تخصصی نحوه مقابله و مبارزه با بیماری از سوی مسئولین غیرمرتبط با امور بهداشتی» دانسته است. آرش حسینی میلانی، سخنگوی کمیسیون سلامت، محیط زیست و خدمات شهری شورای شهر تهران هم در توییتی از رئیس‌جمهور خواسته توصیه جامعه پزشکی را جدی گرفته و مانع از بازگشایی حضوری مدارس شود.

دکتر محمدرضا هاشمیان‌، فوق تخصص ICU بیمارستان مسیح دانشوری و استاد دانشگاه بهشتی در مورد بازگشایی مدارس در یک لایو اینستاگرامی گفت:«اگر گرفتار کرونای کودکان شویم کشوری نیستیم که بتوانیم مقاومت کنیم. این تصور که بچه‌ها مبتلا به کرونا نمی‌شوند غلط است. بیمارستان‌ها و آی‌سی‌یوهای ما امکانات و متخصصان کافی برای ارائه خدمات به این بیماران را ندارند.»

در شرایطی که این بیماری ماه‌ها مهمان ما خواهد بود مسئله آموزش چه به صورت حضوری و چه به صورت غیر حضوری و مجازی، برای بسیاری از کودکان که نیازمند کمک هزینه‌هایی برای تأمین مایحتاج خود می باشند دغدغه‌ای بسیار بزرگ است و این سؤال مطرح می‌شود که مسئولین هرگز شرایط و وضعیت این کودکان را مدنظر قرار داده اند یا نه؟!

کودکان نیازمند که تحصیل حق مسلم آنها به شمار می آید در صورت غیر حضوری بودن مدارس مسئله اینترنت، تلفن همراه یا تبلتی برایشان مورد توجه قرار می گیرد که بتوانند از طریق آن با معلم خود ارتباط برقرار کنند؛ آموزش ببینند و تکالیف خود را انجام دهند.در صورتی که خانواده آن ها نتوانند این شرایط را برای این کودکان فراهم کنند  آنها از تحصیل باز خواهند ماند از طرف دیگر حضور تعداد زیادی از دانش آموزان در مدرسه و تعامل و برخورد آن ها با هم احتمال ابتلا به بیماری را بسیار افزایش می دهد؛ در چنین شرایطی، این سؤال مطرح می‌شود و با وجود چنین امکاناتی چگونه این کودکان نیازمند به تحصیل خود ادامه دهند؟ ساده‌ترین راه از نظر خانواده این کودکان نیازمند برای حل چنین مشکلی ترک تحصیل کودکانشان است.


محمد رضا بازدید : 52 چهارشنبه 19 شهریور 1399 نظرات (0)

روانشناسی کودکان کار را دریابیم

 ما روزانه کودکانی را در سطح شهر میبینیم که به دلیل فقر و یا بدسرپرستی در سطح شهر دست‌فروشی می کنند. بسیاری از آنها سعی دارند تا حس دلسوزی را در دل مردم زنده کنند تا شاید شهروندی از آنها خرید کند. اما کم نیستند افرادی که با بدرفتاری، بی‌توجهی به این کودکان، آنها را از جامعه طرد می‌کنند.و همچنین زندگی این کودکان در خیابان همراه با افراد بزرگتر از سنشان یا افرادی که در خیابان‌ها درگیر اعتیاد و غیره هستند باعث به وجود آمدن رفتارهای عجیب و پرخاشگرانه‌ای می‌شود که از این کودکان سر می‌زند، به راستی تاکنون به چگونگی رفتار جامعه با آن‌ها، شرایط و محیط بزرگ شدن این کودکان در شکل‌گیری شخصیت کودکان کار و بی سرپرست و بازخورد آن در جامعه فکر کرده‌اید؟ قطعاً آگاهی از روانشناسی کودکان بی‌سرپرست یا کودکان کار، بسیار مهم و قابل‌توجه است.

مهرداد فلاطونی روانشناس و کارشناس اجتماعی، با اشاره به بدرفتاری‌هایی که کودکان کار روزانه در سطح جامعه با آن مواجه هستند؛ گفت: متأسفانه جامعه تصور دارد که کودکان کار مورد سواستفاده افراد بزهکار قرار میگیرند به همین جهت سعی می‌کنند تا با برخورد نامناسب، آنها را از خود طرد کنند اما با بدرفتاری نسبت به بچه‌های کار بدون شک بازخورد آن در آینده برای جامعه تبعات منفی خواهد داشت. عدم توجه به روانشناسی این کودکان مشکلات زیادی را به وجود خواهد آورد.

او با بیان اینکه کودکان بی‌سرپرست، انسان‌های بی‌گناهی هستند که سعی دارند تا نیاز مالی خود را به جای تکدی‌گری، با کار و دست فروشی تأمین کنند؛ تأکید کرد: نباید کودکان کار را قضاوت کنیم چرا که این افراد نتیجه اشتباهات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی یا فردی هستند و باید بدانیم که رفتارهای نامناسب جامعه می‌تواند در خدشه‌دار کردن هویت‌های این کودکان نقش بسزایی داشته باشد. متأسفانه مردم تکدی‌گری را با کار کودکان اشتباه گرفته‌اند. بسیاری از مردم تصور دارند کودک کار متکدی است درحالی که کودک کار گدا نیست و کار می‌کند.

این کارشناس اجتماعی با تأکید بر اینکه هویت‌های فردی بر اساس جامعه‌شناسی و هویت اجتماعی شکل می‌گیرد؛ تصریح کرد: پذیرفته شدن فرد از سمت جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند برای همه افراد به خصوص کودکان کار با ارزش است. سرخوردگی و سرکوب شخصیت از بازخوردهای بدرفتاری جامعه با این کودکان است و حتی اگر کودکان بخواهند با انگیزه‌ای، برای خود درآمدزایی و رشد داشته باشند این رفتارها سبب خواهد شد تا آن‌ها نسبت به بزرگسالان و جامعه احساس بدی داشته باشند.

این روانشناس افزود: باتوجه به ناملایمات جامعه با کودکان و رفتار نامناسب والدین این کودکان در محیط خانواده در اغلب مواقع احساس خلأ می‌کنند که این احساس منجر به افزایش گرایش بسیاری از این کودکان به اعتیاد خواهد شد. و یا امکان دارد در صورت دریافت آزار از جامعه، خود نیز فردی آزارگر شوند چرا که در این مواقع با توجه به روانشناسی کودکان بی‌سرپرست، رفتارهایی که در زندگی تجربه کرده‌اند را در جامعه انعکاس می‌دهند.

این کودکان روزانه شاهد اتفاقات ناهنجاری از جمله بی‌احترامی‌ها، خشم، پرخاشگری، غفلت، بدرفتاری، آزارهای جسمی و حتی جنسی هستند که می‌تواند تأثیرات منفی در رفتارهای آنها ایجاد کند؛ و اگر بخواهیم مسئله کودکان کار را با تکدی‌گری اشتباه بگیریم به طور قطع این کودکان دچار سرکوب‌گری و پرخاش خواهند شد که در زمینه ناخودآگاهشان و جامعه تأثیرات منفی خواهد داشت. نباید فراموش کرد که بچه‌های کار، کودکان کار هستند و اگر بخواهیم واقع‌بینانه به این مسئله توجه کنیم باید بدانیم که آنها بچه‌های کاری هستند که به دلیل مسائل اقتصادی از قبیل فقر به دست‌فروشی روی آورده‌اند. باید روش‌هایی در مورد روانشناسی کودکان در جامعه حاکم شود و مطبوعات، شهرداری‌ها و صدا و سیما با تبلیغات در این زمینه همکاری کنند.

 

#بنیاد_نیکوکاری_دستهای_مهربان

تعداد صفحات : 9

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 90
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 12
  • بازدید امروز : 28
  • باردید دیروز : 62
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 104
  • بازدید ماه : 90
  • بازدید سال : 28,040
  • بازدید کلی : 43,355